Defend Iran بازگشت به

November 27, 2011

آسیه بی بی زنی که به جرم بیان عقیده محکوم به مرگ شده است.



آسیه بی بی زنی که به جرم بیان عقیده محکوم به مرگ شده است.

در گوشه ای از یک زندان ،خارج از هیاهو و جنب و جوش شهر لاهور در پاکستان، در سلولی تنگ و تاریک ، زنی در انتظار به دار آویخته شدن است. اوآسیه بی بی، مادر پنج فرزند است . اتهام این زن "توهین به مقدسات" است اتهامی که در پاکستان میتواند طناب دار را به گردنت بیندازد.

"آن ایزابل" ژورنالیست فرانسوی که از آسیه بی بی دیدن کرده ، گزارش میدهدکه سلولی که آسیه در آن زندانی است آنقدرتنگ است که او نمیتواند بازوهای خود را بگشاید و بی هیچ روزنه ای به نور،آسیه روشنایی روز را نمیبیند. او دسترسی به دستشویی نداشته ودر همان سلول مجبور به قضای حاجت است. در چنین شرایط غیر انسانی ،آسیه دچار بیماریهای پوستی وخیم و بیماریهای دیگر شده. این روزنامه نگار میگوید این سلول بقدری شرایط وحشتناک، غیر بهداشتی و نامساعدی دارد که خود همین شرایط دیر یا زود موجب مرگ آسیه خواهد شد.

آسیه در سال 2009 ، در شهر خودش ، ایتان ولی، در هنگام کار در مزرعه، در جریان یک درگیری لفظی با چند زن مسلمان همکار خود ، متهم شد که به محمد، پیغمبر اسلام توهین کرده ، اتهامی که آسیه شدیدا آن را انکار کرده است. با اینحال، برای قاضی محلی صرف این اتهام کافی بوده تا به استناد قانون "جرم توهین به مقدسات"حکم اعدام آسیه را صادر کند.

نکته جالب اینکه قانون "جرم توهین به مقدسات"در سال 1860 به وسیله حکمرانان انگلیسی در هند وضع شده با این توجیه که از برخوردهای اختلاف آمیز بین گروههای مذهبی مختلف پیشگیری شده و صلح و آرامش برقرار باشد؟؟؟؟ بعد از تأسیس پاکستان در سال 1947، همین قانون ادامه داشت. در سالهای 1980 در زمان ریاست جمهوری ضیاءالحق، آن را باز نگری کردند به طوری که بهتر بتواند موجبات تسلط شیعیان در پاکستان را فراهم آورند. این قانون هم مثل تمام دیگر قوانین مذهبی وسیله ای شده در دست حاکمان مرتجع و جریانهای مسلط مذهبی، برای سرکوب آزادی بیان و به حاشیه راندن اقلیتهای اجتماعی. آسیه ، اکنون قربانی قانون"توهین به مقدسات" شده است. او نه تنها به وسیله دستگاه قضایی فاسد پاکستان محکوم به مرگ شده، بلکه روحانی شهر ایتان ولی ،محمد سلیم گفته است: " اگر دادگاه هم آسیه را از مجازات مرگ معاف کند، خود من قانون را اجرا میکنم." همینطور "مولانا یوسف قریشی" یک روحانی در پیشاور 6000 دلار جایزه برای کگسی که آسیه بکشد در نظر گرفته است.

هر کسی در حمایت از آسیه یا علیه قانون "جرم توهین به مقدسات" سخنی بگوید در خطر خواهد بود.

از سال 2009 تا کنون دو نفر از سیاستمداران شناخته شده به خاطر انتقاد به قانون مزبور و حمایت از آسیه بی بی، به قتل رسیده اند. وزیر اقلیتهای مذهبی، شهباز بهتی با یک گلوله از پای درآمد. همچنین سلمان تسیر، فرماندار سابق پنجاب به وسیله محافظ خود، منتظر قدیر کشته شد. قدیراعتراف کرد که با 26 گلوله سلمان را به قتل رسانده است. قدیر به وسیله اسلامیها به عنوان یک قهرمان شناخته شد وهنگام ورود به دادگاه حلقه گل به گردن او انداختند. او در دادگاه به جرم قتل محکوم به اعدام شد، و قاضی صادرکننده حکم برای نجات جان خود به عربستان سعودی فرار کرد.

اکنون آسیه، در سایه چنین قوانین وچنین سیستم فاسد و غیر انسانی، در چنگال جانیان و آدمکشان اسیر است. از آنجا که آسیه مسیحی مذهب است، در حال حاضر جمعیتهای مسیحی از دولت پاکستان تقاضای بخشش و لطف میکنند. آسیه تحت هر عنوانی اگر نجات پیدا کند خوشحال کننده خواهد بود. ولی به یاد داشته باشیم آنچه مهم و مقدس است جان یک انسان است فارغ از این که مذهب داشته یا نداشته باشد و آنچه نفرت انگیز و زشت است مقدس شمردن موهوماتی چون دین، میهن ،شحصیتهای دینی ، تابوها و سنتهاو باورهاست. اکنون فعالین اجتماعی مختلف از کشورهای مختلف به حمایت از آسیه برخاسته و از مراجع بین المللی دادخواهی کرده اند


از مير فطروس به علت حمایت از حمله به ایران، سلب دکترای افتخاری شد



از مير فطروس به علت حمایت از حمله به ایران، سلب دکترای افتخاری شد
۰۲،۰۹،۱۳۹۰
دکتر صمدانی ، رئيس دانشگاه آمریکایی گلوبال در نامه ای از آقای مير فطروس
خواست که دکترای افتخاری را که دانشگاه به ایشان اعطا کرده بود، پس بفرستد. ترجمه و متن
اصلی:
آقای ميرفطروس
فهم این نکته ضروری است که ، اعطای مدرک افتخاری بر پایه شرف و لياقت کسی که مدرک را
می گيرد ، بنا شده است. یکی از این ها ( آن گونه که در بند یک آیين نامه ی مربوط به اعطای
مدرک دکترای دانشگاه آمریکایی گلوبال قيد شده است ) آن است که گيرنده ی دکترای افتخاری
، خود را وقف کوششهای انسانی ، برای استقرار صلح در سراسر جهان کند.در حاليکه شما ، در
نامه ی حيرت آور تان ، به سناتور ليندزی گراهام (بگونه ای شرم آور و نااميد کننده ) موافقت خود
را با حمله نظامی قدرتهای جهانی ( از جمله آمریکا) به سرزمين پدری خود اعلام کرده اید.
شما ، در نامه تان، به جای این که از سناتور گراهام بخواهيد که ایرانيان را ، در قيام عليه رژیم
تشویق کند ( بی هيچ توجيهی ) خواسته اید که رژیم ملاها ، ازطریق نيروهای نظامی به زیر
کشيده شود.شما ، با این کارتان ( بالقوه ) هيولایی را ( در هيئت هرج و مرج اقتصادی سياسی
در گستره ی جهان ) از بند رها ساختيد ؛ و البته ، لازم به گفتن نيست که ( از این رهگذر )
بسياری از ایرانيان و آمریکائيان جانشان را از دست خواهند داد. گرچه ، مطمئن هستم که (
متاسفانه) فروشندگان اسلحه ( در هر دو طرف ) از این جنگ سود خواهند برد.
آقای مير فطروس، نویسنده خوبی بودن از شما انسان خوبی نمی سازد. آدولف هيتلر هم
هنرمند خوبی بود ولی ، تنها از رهگذر جنایتهای فجيع اش ( عليه بشریت ) در خاطره ها مانده
است.
آقای مير فطروس، شما و عزیزانتان ، در زیر چتر امنيتی کشور قدرتمند و متمدن فرانسه زندگی
می کنيد. از این رو ، شما و خانوداده تان از نعمت امنيت بر خوردارید.
با این وجود ( عطف به نامه ی شما ) این گونه به نظر می رسد که، برای شما ميليونها نفر زن و
مرد و کودک بی گناه و بی دفاع ایرانی ( که در نتيجه چنيين حمله خانمان سوزی ، وحشتهای
غير قابل توصيف جنگی را تجربه خواهند کرد) مهم نيستتند . جنگی که قدرتهای جهانی شروع
خواهند کرد و توان نظامی خود را در از بين بردن بسياری از مردم ایران ( همراه با ملزومات و
امکانات کمی که این مردم، برای راحتی خود گرد آورده اند) بکار خواهند گرفت.
سرانجام ، تشویق شما برای حمله نظامی [ به ایران ] آنقدر مسخره و غيرمنطقی است که
لياقت
داشتن دکترای افتخاری را که (ای-جی- یو به شما اعطا کرده بود ) از شما سلب می کند .
بنابراین دکترای افتخاری شما ( از تاریخ ارسال ای ميل ، در جهت ابطال آن ) لغو خواهد شد.
پيشاپيش به شما اخطار می شود که از این تاریخ به بعد ، افزودن عنوان دکتر به دنبال نام تان ،
یا امضا کردن و چاپ نام خود با عنوان دکتر و یا معرفی خود به هر شکلی که نشان از این داشته
دکترا دارید، از منظر قانونی و اخلاقی، نقض حقوق دانشگاه تلقی « ای جی یو » باشد که از
خواهد شد.
AGU شما موظف هستيد ، دکترای افتخاری خود را ( حداکثر ) تا ۱۵ تاریخ دسامبر ۲۰۱۱ ، به
عودت دهيد . در غير اینصورت، خبر ابطال دکترای افتخاری شما ، دریکی از نشریات آموزشی
درج خواهد شد. AGU شهرتان ،همين طور سامانه اینترنتی
دکتر صمدانی ، رئيس دانشگاه آمریکایی گلوبال
Mr .Mirfetros,
One needs to understand that the granting of an honorary degree is based upon the
grantee’s honorable and deserving qualifications. One of these, as stipulated in
American Global University‘s (AGU) Honorary Degree Granting Policy, category I ,is the
grantee’s devoting himself or herself to humanitarianism and striving toward the goal of
establishing peace throughout the world. However, shamefully and disappointingly, you
wrote an outlandish letter to Senator Lindsey Graham announcing your agreement with
a military attack by the world powers, including the United States upon your own
Fatherland, Iran. In your letter, you unjustifiably advocate bringing down the Mullahs’
Regime by military force instead of asking Senator Graham to support the Iranian
people to revolt in order to topple the Regime. By doing so, you have potentially
unleashed a monster in the form of global economic and political disorder, not to
mention the many Iranian and American lives that would be lost. However, I’m
confident that unfortunately, arms sellers on both sides would benefit from such a
conflict.
Mr .Mirfetros, being a good writer does not make you a good human being. Adolf Hitler
was a good artist, but he will only be remembered because of his hideous crimes
against humanity. Mr. Mirfetros, you and your loved ones are living under the security
umbrella of France, a civilized and powerful country. Therefore ,you have the luxury of
feeling secure about your family and yourself. However ,it would appear from your
letter that you do not care about millions of innocent and defenseless Iranian men,
women, and children who would suffer the unspeakable horrors of a war initiated by
the world powers who would use their military might in obliterating much of Iran’s
population, together with the precious few comforts and possessions that they have.
Lastly ,your encouragement of a military attack on Iran is so preposterous that you do
not deserve to keep the honorary doctorate that was heretofore granted to you by AGU.
Therefore, your honorary doctorate is hereby revoked effective as of the date of this
revocation email to you. Be forewarned that henceforth affixing ,signing, or printing
your name by any means and in any manner with Dr. and/or introducing yourself as
Doctor in any manner based on the AGU honorary degree is both a legal and moral
violation of the university’s rights. In this eventuality, legal action will be taken,
including attorney and court fees.
You must return the honorary degree to AGU no later than December ۱۵, ۲۰۱۱,
otherwise the revocation will be published in educational periodicals, in at least one
local newspaper in your city, and also on AGU‘s website.
Dr. A .Samadani, Ph.D., President
American Global University

November 05, 2011

دستگیری جرج بوش

گروههای حقوق بشری کانادا خواستار دستگیری جرج بوش رئیس جمهور سابق آمریکا شدند

در تاریخ 29 سپتامبر 2011 خبر گزاری کانادین پرس گزارش داد: جرج بوش ، رئیس جمهور قبلی آمریکا قرار است به زودی به بریتیش کلمبیا در کانادا سفر کند. او به همراه بل کلینگتون رئیس جمهور اسبق ایالات متحده، برای شرکت در یک کنفرانس اقتصادی به این استان میآیند. به همین جهت سازمان عفو بین الملل از دولت کانادا خواست تا جرج بوش را به جرم جنایتکار جنگی و به جرم دستور مستقیم به شکنجه انسانها ، دستگیر کند. الکس نوی، دبیر کل سازمان عفو بین الملل کانادا اظهار داشت: زمانی که بوش به کانادا وارد شود، این مسئولیت بر عهده مسئولین دولت کانادا است که او را دستگیر و محاکمه کنند.

بخش حقوقی سازمان عفو بین الملل مطرح میکند که هم قوانین حقوقی کانادا و هم قوانین حقوق بین الملل ، هر دو ایجاب میکنند که جرج بوش به جرم جنایتکار جنگی دستگیر ومحاکمه شود. الکس نوی گفت که خیلی ها ممکن است ایراد بگیرندکه چون آمریکا یکی از متحدین قدرتمند کاناداست ، بازداشت او به وسیله دولت کانادا عاقلانه و واقع بینانه نیست. ویا عده ای دیگراین روشهای به اصطلاح امنیتی دولت آمریکا را توجیه کرده و میگویند بعد از واقعه یازده سپتامبر ، دولت آمریکا برای مقابله با تروریسم مجبور است چنین روشها یی را اتخاذ کند. نوی اظهار داشت که هیچیک از این ادعاها و بحثها از نظر اصول حقوق بشر و قوانین بین المللی توجیه پذیر نیست

نوی همچنین اذعان کرد که دستگیری یک رئیس جمهور سابق آمریکا به احتمال زیاد موجب تنش و تیرگی روابط با دولت آمریکا می شود؛ ولی قدمهای اصولی و انسانی برداشتن به این گونه دردسرها و زحمتها می ارزد. نوی گفت: بوش خیلی خوب به خاطر دارد که چگونه خود او اجازه ی استفاده از شکنجه را در بازجویی بازداشتی های مضنون به تروریست صادر کرد. وی گفت: مأمورین آمریکایی از روشهای متعدد برای شکنجه استفاده کرده اند از جمله کتک زدن و محروم کردن از خواب.او گفت: کارگزاران بوش به این اعمال وحشیانه عنوان"تکنیک یا متد بازجویی خاص" داده اند . اساس این به اصطلاح" متد" چیزی نیست به جز شکنجه. نوی اظهار داشت: سازمان عفو بین الملل لایحه ای به دفتر راب نیکلسون ، وزیر دادگستری کانادا فرستاد و به این مهم اشاره کرد که دولت کانادا ملزم است که از قوانین بین المللی تبعیت کرده و تأکید کرده که تکنیکهای بازجویی مبتنی بر شکنجه به فرمان و تجویز مکرر شخص بوش بوده است . نوی میگویدتمامیت جنبش جهانی خواستار مقابله با این جنایتکاران است.

دفتر راب نیکلسون( وزیر دادگستری )تا کنون در این مورد هیچ واکنشی از خود نشان نداده و به تلفنهایی که شده و درخواست اظهار نظرکرده اند نیزپاسخی نداده است.

پرتو

October 31, 2011

جشن برای مرگ یا سوگواری برای آزادی

جشن برای مرگ یا سوگواری برای آزادی

قذافی یک سرهنگ بود و با کودتا توانست حاکمیت دیکتاتوری قبیله ای بدست آورد. در تمام این مدت، اگرچه با فراز و نشیب ، در خدمت نظام سرمایه داری بود. قذافی یک فرمانده نظامی با تجربه 42 سال حکومت و ارتباط با تمامی سرویسهای اطلاعاتی روسی، اروپایی و آمریکایی بود. او کسی بود که در چند حمله هوایی آمریکا به مقرش در طرابلس جان سالم بدر برده بود. به دلیل تهدید های آمریکا، فقط هنگام ملاقات با سیاستمداران خارجی، در انظار عمومی ظاهر میشد. در طی بمبارانهای شدید طرابلس توسط ناتو، او توانست با پنهانکاری و محافظتهای مورد نیاز ، جان خود و پسرانش را که مسئولیتهای نظامی و امنیتی داشتند، حفظ کند. او کسی بود که ناتو و رهبران سیاسی آن آرزوی موشک باران محل اختفای او را داشتند و قذافی بهتر از هرکس به آن آگاه بود. ماهواره ها و جاسوسان ناتو همواره در پی کشف محل اختفای او بودند. تا یکی دو روز قبل از سفر ناگهانی هیلاری کلینتون وزیر امور خارجه آمریکا به لیبی و ملاقاتش با رئیس شورای انتقالی لیبی هنوز هیچکس از محل او اختفای او اطلاعی نداشت. ماجرای تسلیم قذافی که توسط یکی از اعضای قبیله ای در سرت، به خبرنگاران گفته شنیدنی است. نیروهای نظامی شورای انتقالی میگویند بعد از نماز صبح و طلوع آفتاب، یک کاروان اتومبیل از سرت خارج و به سمت غرب از شهر بیرون رفته و بعد از ساعتی مورد حمله جنگنده های فرانسوی ناتو قرار گرفته . مشاهدات خبرنگاران از باقی مانده صحنه ی موشکباران کاروان اتومبیل گویای شدت عمل آنان برای کشتن تمامی سرنشینان این اتومبیلهاست. قذافی توانست به اتفاق چند تن که شدیدا زخمی شده و زنده مانده بودند خود را در زیر یکی از آبروهای زیر جاده، از دید جنگنده ها پنهان کنند. بعد از پایان یافتن موشکباران، یک نفر از اعضای قبیله با معرفی خود به مسئول یکی از واحدهای نظامی شورای انتقالی اطلاع میدهد که قذافی در آن مکان است و میتواند خودش را تسلیم کند. و به دنبال آن، ماجرای تجاوز به او همراهانش و چگونگی کشتن وحشیانه آها را خواند و یا شنیده اید. ولی مطلب مهم اینجاست که پیرو توافق قبلی با شورای انتقالی لیبی، قرار بر این بوده که کاروان حامل قذافی و پسرانش با نصب پرچم سفید به قصد خروج از کشور ، از شهرخارج شوند. ولی اینکه چگونه یک روز قبل از اجرای این توافق، وزیر امور خارجه آمریکا یک سفر فوری به طرابلس کرده و قول پول و همکاری نظامی میدهد بسیار جای سوال است. این ساده لوحی است که باور کنیم که قذافی در روز روشن در بیابانی که تحت نظارت ماهواره ای قرار دارد ، از سرت ، شهری که کاملا محاصره شده و تمام تحرکات و ارتباطات آن کنترل میشود، بدون پوشش امنیتی ، در قالب یک کاروان از شهر خارج شود.

دیدگاه ها و گفتگوها : دیدگاه ها و گفتگوها : دیدگاه ها و گفتگوها

دیدگاه ها و گفتگوها : دیدگاه ها و گفتگوها : دیدگاه ها و گفتگوها

October 11, 2011

دیدگاه ها و گفتگوها : دیدگاه ها و گفتگوها

دوستان گرامی،
لینک زیر را به شما معرفی میکنم. برنامه ای است در باره کاربرد علم در زندگی انسانها و تفاوت علم و شبه علم . در این سری برنامه ها با کارشناسان از رشته های مختلف صحبت میشود. من این یرنامه ها را هم مفید و هم جذاب یافتم. هر هفته روزهای یکشنبه ساعت 6 تا 7:30 بعد از ظهر به وقت تورنتو پخش میشود از کانال اندیشه . همچنین باز پخش دارد در روزهای دوشنبه و پنج شنبه.




دیدگاه ها و گفتگوها : دیدگاه ها و گفتگوها: ...http://www.youtube.com/watch?v=yPbrBMS2hrQ

October 05, 2011

دیدگاه ها و گفتگوها


گرارش روزنامه ی تورنتو استار جاپ شده در روزنامه مترو در 4 اکتبر 2011 :

مدیر عامل بانک ملی ایران، محمود رضا خاوری در تورنتو قایم شده

یک مقام بانکی دولت ایران، محمود رضا خاوری که به تازگی از مقام خود استعفا داده است ، کسی است که مهمترین نقش را در دزدی اخیر مالی ایران داشته هم اکنون در تورنتو قایم شده است. اسناد ثبت املاک تورنتو نشان میدهد که محمود رضا خاوری خانه ای در سان کرست درایو، در خیابان برایدل پت واقع در پُست رُد ( محله اعیان نشین و بسیار گران تورنتو) در سال 2007 به قیمت 2.925 میلیون دلار خریده و اکنون با خانواده اش در آن ساکن است. مقامات ایران رسماً" اعلام کرده اند که محمود رضا خاوری و همدستانش با استفاده ازاسناد جعلی از طریق امکانات و اختیاراتشان که در بانک ملی داشته اند، وامهای کلان گرفته و شرکتها و کارخانه های بزرگ و مهم دولتی را خریداری کرده اند. بزرگترین این دزدیها مبلغ 2.6 میلیارد دلار آمریکا است که میتواند دولت احمدی نژاد را با مشکل روبرو کند. محمود رضا خاوری سه شنبه گذشته از مقام خود استعفا داد در حالی که او رسما" اعلام کرده بود فقط یک روز در محل کار حاضر نمیشود و روز پنج شنبه به ایران برمیگردد.

دیدگاه ها و گفتگوها

September 18, 2011

این طنین انقلاب است

http://www.youtube.com/watch?v=xykFntaDecU&feature=player_embedded#!

ای ایرانی میدانی شباهتهای میان کوروش، محمد و چنگیز کدامند؟

همانطور که محمد در پی چند ماه اعتکاف در کوه حراء به پایین آمده مدعی ارتباط با خدا و دریافت حکم پیامبری و هدایت انسانها از او می شود، چنگیز هم پس از چند روز اعتکاف در کوههای مقدس مغولها پایین آمده و مدعی میشود که "تنگری" خدای مغولها با او تماس گرفته و او را مامور متحد کردن و نجات مغولان نموده است. کوروش هم در کتیبه اش (که این روزهاترجمه های تقلبی فراوانی از آن در اینترنت باب شده) اعلام میکند: "......مردوک (خدای بابلیان در تمام سرزمینهای دیگر و همجنین در سراسر همه کشورها به جست و جو پرداخت. به جست و جوی شاهی خوب که او را با قلبی پاک یاری کند. آنگاه او(مردوک) نام کوروش، پادشاه "انشان" را برخوانده از او به نام پادشاه جهان یاد کرد. او تمام سرزمین "گوتو" و همه مردمان ماد را به فرمانبرداری کوروش درآورد......مردوک، خدای بزرگ با شادی از کردار نیک و اندیشه نیک این پشتیبان مردم خرسند بود. بنابراین او کوروش را برانگیخت تا راه بابل را در پیش گیرد در حالیکه خودش همچون یاوری راستین دوشادوش او گام برمیداشت.

برگرفته از کتاب "بازیگران عصر تمدن:کوروش، محمد،چنگیز" نوشتهء "سیامک ستوده" ، چاپ 2011، صفحه125،126، 127

September 05, 2011



10 شباهت بنیادین نظام ولایت فقیه و حکومت سلطنتی در ایران
نوشته‌اي از«بیژن پوينده»
امروز بخش قابل توجهی از مردم کشورمان  و  ایرانیان  آگاه می‌دانند  که «جمهوری اسلامی»  از نظر سیاسی، اقتصادی، فرهنگی و اخلاقی به ورشکستگی کامل رسیده است. این نظام ناتوان در بوجود آوردن حداقل شرایط برای شرکت شهروندان و نیروهای متنوع سیاسی در ساختمان کشوری آباد و آزاد بوده  و هست. تداوم و حفظ این نظام با جنگ و  بحران سازی و سرکوب گسترده ابتدایی‌ترین حقوق انسانی مردم کشورمان میسر گشته.  آنچه مردم کشورمان در 32 سال گذشته از این نظام دیده اند گسترش فقر، خرافات، تظاهر، دروغ گویی، ریا بوده است.
 در این شرایط میلیونها ایرانی محبور به مهاجرت شده اند.  فرار مغزها  در ابعاد وسیع ادامه دارد و درصد قابل توجهی از جوانان یا بیکارند و یا در اقتصاد بیمار ِ دلال‌سالار ِ نظام اسلامی به فعالیت‌های غیر مولد مشغولند. با ورشکستگی  نظام ولایت فقیه،  طرفداران استبداد سلطنتی که خود نقشی اساسی در تداوم فرهنگ استبدادی و درنتیجه به‌قدرت رسیدن استبداد مذهبی داشته‌اند، بسان ارواحی زنده شده، سعی در دفاع و توجیه حکومت پادشاهی دارند. در این میان عده ای حقوق‌بگیر و با استفاده از تحریفات سعی در پاک کردن حافظه تاریخی دارند.
برای جلوگیری از  تکرار اشتباهات تاریخی، می‌باید با تاریخ و عملکرد نظام‌های سیاسی آشنا بود. هدف این نوشته  نشان دادن شباهت‌های بنیادینِ دو نظام سیاسی استبدادی ولایت فقیه و نظام سلطنت پهلوی علیرغم برخی تفاوت‌های این دو نظام است.
شکل گیری فرهنگ در هر جامعه‌ای متاثر از روابط اقتصادی و زمینه‌های تاریخی در آن جامعه است. در کشور ما روابط اقتصادی بر اساس زندگی قبیله‌ای در برخی نقاط و تولید روستایی و روابط ارباب رعیتی و خان خانی در دیگر نقاط برای قرن‌ها وجود داشته است. در نتیجه فرهنگ غالب تحت تاثیر روابط قبیله ای و ارباب رعیتی شکل گرفته.  توجه به این نکته ضروری است که شکل گیری فرهنگ و شیوه تفکر در ضمیر ناخودآگاه ما بوسیله تعلیم و تربیت خانوادگی و سپس  آموزش و معیارهای دینی و اجتماعی وسنتی درونی شده و ریشه دوانده.
ازنظر سیاسی دوپایه اصلی قدرت سیاسی در جامعه ما سلطنت و روحانیت بوده اند. بطور تاریخی این دو ارگان نقش مهمي در باز تولید فرهنگ استبدادی داشته اند. در نتیجه نظام سلطنتی و نظام  ولایت فقیه دارای خصوصیات مشترکی هستند.
این خصوصیات مشترک عبارتند از:
1. نفی  آزادی‌های سیاسی:
یک خصوصیت فرهنگ استبدادی وجود تک صدایی و نفی چندصدایی و سرکوب نیروهای سیاسی مستقل و جدا از قدرت حاکم است. وجود آزادی‌های سیاسی از جمله آزادی احزاب، آزادی مطبوعات، آزادی بیان، آزادی اجتماعات، آزادی سازمان‌های مدنی و آزادی حق انتخاب از ابزارهای اصلی برای ساختن روابط دمکراتیک در جامعه و کنترل و پاسخگو نمودن قدرت هستند. هر جامعه پیچیده‌ای برای حل بهینه مشکلات، چالش‌ها و مسائل جدید که بطور داتم بوجود می‌آیند احتیاج به چرخش آزاد اطلاعات، وجود مطبوعات مستقل، سازمانهای مدنی  و صاحب‌نظران و اندیشمندانی دارد که بتوانند در فضایی باز و قانون‌مند به بررسی و نقد و گفتگو برای حل مسائل و مشکلات بپردازند. سلطنت پهلوی و حکومت اسلامی با نفی آزادی‌های سیاسی مانع  رشد سیاسی،  گسترش سازمان‌های مدنی و در نتیجه باروری و خلاقیت اجتماعی و سیاسی گردیده‌اند. تک صدایی در نظام ولایت فقیه با شعار حزب فقط حزب الله و در  دوران محمد رضا شاه با شعار «حزب فقط حزب رستاخیر» به جامعه تحمیل  گردید. در چنین فضاهایی قدرت مطلقه پادشاه یا ولی‌فقیه حق تعیین سرنوشت ملت را نفی می‌کند.
2. وجود زندانیان سیاسی  سرکوب و شکنجه و اعدام زندانیان سیاسی:
نفی حقوق مدنی  و سرکوب احزاب و نظرات سیاسی منجر به  تنش  و انواع مبارزات علیه قدرت حاکم می‌گردد. در این شرایط راه حل نظام استبدادی ساختن زندانهای سیاسی، سرکوب و شکنجه و  در برخی موارد اعدام مخالفان سیاسی است.  برخی طرفداران استبداد سلطنتی با  مقایسه هزاران اعدام در نظام «جمهوری اسلامی» در جهت توجیه نظام استبدادی مورد علاقه خود برمی‌آیند. حال آنکه کیفیتی که مورد سوال است نه فقط تعداد زندانیان و اعدام‌های سیاسی  بلکه ماهیت نظام‌هایی است که در آنان مقوله زندانی سیاسی و اعدام زندانی سیاسی وجود دارد . سوال اینجاست که چرا باید انسانها را بخاطر عقایدشان به بند کشید؟ در کدام جامعه دمکراتیک و آزادی، مقوله زندانی سیاسی و شکنجه و اعدام زندانی سیاسی وجود دارد؟
3.  قانون گریزی:
در  نظام های استبدادی، حکومت های مطلقه فردی و خودکامه، قانون و مفهوم قانون کم‌رنگ و بی‌رنگ می‌شود. چرا که حرف آخر را شاه یا ولی‌فقیه  و یا نظامیان کودتاچی می‌زنند این موضوع چندین مشکل بوجود می‌آورد:
منطق و توجه به خواسته‌های عمومی جامعه جای خود را به خواسته‌های افراد در راس قدرت می‌دهد . زورگویی و خودکامگی بعنوان معیارهای غالب تقویت می‌شوند. فرهنگ استبدادی در ابعاد گسترده از طریق رسانه‌های عمومی و شیوه‌های تعلیم و تربیتی تقویت و بازتولید می‌شود. مسلما تعرض به حقوق انسانی و قانونی از طرف حکومت و قدرت حاکم بطور روزمره ، الگوی مثبتی برای اقشار ناآگاه در  رعایت و احترام به حقوق دیگر شهروندان نخواهد ساخت. در نتیجه بی‌قانونی و عدم احترام به حقوق فردی و اجتماعی تبدیل به هنجارهای غالب می‌گردنند. یک دلیل نقض ساده‌ترین قوانین رانندگی بصورت گسترده در این نظام‌ها شاید واکنشی‌ست روانی  به سرکوب‌های سیاسی و فرهنگی نظامی که برای انسانها ارزشی قاتل نیست.
4.  فساد گسترده اقتصادی اداری و رانت خواری:
قانون گریزی  و عدم دسترسی به اطلاعات سبب رشد فساد اقتصادی، عدم موفقیت پروژه‌های ملی، گسترش رانت‌خواری و اقتصاد دلالی می‌گردد. این عوامل در دراز مدت به بی ثباتی نظام‌های استبدادی دامن زده واین نظام‌ها را در برابر بحران‌های اقتصادی آسیب پذیرتر می‌کند.
خودکامگی در راس قدرت و عدم رعایت قانون حتی برای عوامل نظام استبدادی باعث ریزش نیروهای خودی و تشدید تضاد درون دستگاه‌های استبدادی می‌شود. عملکرد دو نظام ولایت فقیه و شاهشاهی نمونه بارزی برای این ادعاست. در این نظام‌ها دائما شاهد تقسیم مکرر نیروها و بسته شدن فزاینده دایره قدرت هستیم. در غیاب روابط دمکراتیک و احترام به قانون،  فرماندهان نظامی بطور مرتب دچار انواع تصادفات و «سانحه‌های هوایی» می‌شوند و سیاست مداران قدیمی مورد غضب قرار گرفته مجبور به فرار شده  و یا تبدیل به «سران فتنه» می‌شوند.
دکتر محمد مصدق رهبر جبهه ملی و مبارز  راه آزادی و ملی شدن نفت  بخاطر منافع بیگانگان با کودتا   برکنار می‌شود.  شاه بجای سلطنت حکومت می‌کند.  با یک فرمان شاه  یک شبه نظام چند حزبی( هر چند فرمایشی) تبدیل به نظام یک حزبی ( حزب رستاخیز) می‌گردد! در نظام اسلامی “نخست وزیر محبوب امام”  و ریس مجلس آن جز سران فتنه می‌گردند. چرا که در این نظام‌ها قواعد بازی  و قوانین حتی در چهارچوب قراردادی خودی‌ها نیزدائما به فرمان رهبر معظم و شاهنشاه آریامهر بزرگ ارتش‌داران نقض می‌شوند.
قدرت نامحدود و غیر پاسخگو بطور اجتناب ناپذیری فاسد می‌گردد.در نتیجه عقد قراردادهای خیانت بار و غارت منابع طبیعی تبدیل به امری عادی می‌گردد. غلبه روابط فردی بر قوانین و ضوابط منطقی، ضعف مدیریت کلان در  نظام‌های استبدادی را دو چندان می‌کند . ضعف مدیریت  بنوبه خود  در جهت هدر دادن فرصت‌ها و منابع انسانی و طبیعی  تضعیف این نظام‌ها در دراز مدت عمل می‌کند.
5. هدر دادن فرصت‌ها و منابع انسانی و طبیعی بخاطر حفظ منافع و قدرت عده ای معدود.
از آغاز تثبیت «نظام مقدس اسلامی» بطور متوسط هر سال بیشتر از 100 هزار نفر با تحصیلات دانشگاهی به خاطر شرایط نامناسب و سلطه استبداد مذهبی ایران را ترک می‌کنند. 4.5 میلیون ایرانی در خارج از ایران زندگی می‌کنند. بسیاری دارای تخصص‌هایی باارزش هستند و در صورت وجود کشوری آزاد و دمکراتیک می‌توانستند در جهت رشد و آبادانی و حل مشکلات جامعه تلاش نمایند. بهایی که مردم کشورمان برای فرار مغزها در سال پرداخت می‌کنند، از در آمد سالیانه نفت بیشتر است. نظام‌های استبدادی از فرار مغزهای آگاه و دردسر ساز استقبال می‌کنند. شاه خطاب به روشنفکران، آزادی خواهان و مخالفین خود می‌گفت هر که می‌خواهد پاسپورتش را بگیرد و برود! چرا که دیکتاتورها کشور را ملک شخصی خود میدانند.
عدم وجود مطبوعات و گفتمان آزاد در رابطه با اولویت‌ها ی اجتماعی باعث ادامه سیاست‌های فاجعه بار و غلط می‌گردد. غرامتی که مردم ایران برای جنگ 8 ساله ( نعمتی که ارزانی خمینی و«نظام مقدسش» شد) شامل صدها هزار کشته، صد ها میلیارد دلار خسارت و عقب ماندگی کشور برای سالها بود. در دوران حکومت سلطنتی در حالی که درصد بی‌سوادی بالای 50 درصد بود و کمتر از 8 هزار کیلومتر راه آهن داشتيم، سالیانه میلیارها دلارصرف خرید تجهیزات نظامی می‌شد. قرار بود ایران تبدیل به ششمین قدرت نظامی دنیا شود!
6. گسترش فقر بیکاری و نابسامانیهای اقتصادی و اجتماعی:
فساد و بی قانونی، روابط ناسالم قدرت و باند بازی باعث نابسامانی اقتصادی می‌گردد. قربانیان استبداد در این مرحله شامل اکثریت ملت خصوصا اقشار زحمت‌کش و حقوق بگیر می‌گردد. در کشورمان علیرغم درآمدهای میلیاردی نفتی ثروت در دست اقشار معدودی متمرکز می‌گردد. در زمان شاه  دربار و وابستگان شاه درآمدهای بی‌حساب داشتند و در نظام ولایت فقیه  فرماندهان سپاه و بخشی از روحانیون اقتصاد کشورمان را کنترل می‌کنند. در واپسین سالهای نظام سلطنتی و در«آستانه رسیدن به دروازه های تمدن بزرگ» اطراف اکثر شهرهای بزرگ با پدیده زاغه نشینی و شکل گیری حلبی‌آبادها و زورآبادها و مفت‌آبادها روبرو بودیم. امروز نیز با درآمد سالیانه 70 میلیارد دلاری نفتی بیش از 40 درصد از هموطنان ما زیر خط فقر زندگی می‌کنند!  درصد قابل توجهی از جوانان بیکارند. در هر دونظام با پدیده فروش اعضا بدن از جمله کلیه روبرو بوده و هستیم. با استبداد عدالت اجتماعی نیز نفی می‌گردد و شعارهای پوچ جای خود را به واقعیت غمگین کودکان خیابانی و کودکانی می‌دهد که در کوره پزخانه‌ها کار می‌کنند . کارگرانی که در فقر زندگی می‌کنند و کوچکترین اعتراضاتشان با سرکوب شدید کسانی روبرو می‌شود که دم از دفاع از محرومین می‌زنند.
7.  سانسور نفی آزادی بیان و روشنفکر ستیزی و سنت‌گرایی:
یکی از مهمترین پیش شرطهای سلامت و رشد فرهنگی جوامع درجه آزادی بیان  و عقیده و عدم وجود سانسور است.   بزرگترین سرمایه هر جامعه ای شهروندان آگاه ومستولیت پذیری است که به حقوق خود و دیگران آگاهند. پیش شرط داشتن جامعه‌ای باز و پویا  گردش  آزاد اطلاعات، آگاهی شهروندان از مسایل و مشکلاتی است  که در هر جامعه‌ای  وجود دارند. انسانهای آگاه  با نقد و بررسی موضوعات اجتماعی و فرهنگی می‌توانند  در رفع مشکلات و رشد اجتماعی بکوشند.
 نظام‌های استبدادی از گردش آزاد اطلاعات و شهروندان آگاه و متشکل وحشت دارند. در نتیجه در جهت کنترل اخبار و اطلاعات و محدود کردن  آگاهی شهروندان تلاش می‌کنند.  بزرگترین اقشار مخالف استبداد روشنفکران و دانشجویان هستند. در این زمینه نیز نظام پهلوی و نظام ولایت فقیه  عملکرد مشابهی داشته‌اند. جنبش های دانشجویی در برابر استبداد سلطنتی و استبداد  مذهبی  تلاشهای گسترده ای را سازمان داده اند  و هر دو نظام  سابقه‌ای ننگین در جهت سرکوب  این جنبش‌ها داشته  و دارند. 16 آذر و 18 تیر تنها دو روز از نمادهایی ماندگار از فعالیت‌های آزادی خواهانه و عدالت طلبانه دانشجویان در برابر استبداد پهلوی و استبداد مذهبی هستند. شعبان بی مخ ها و ده نمکی‌ها  و چماقداران «هدیه‌های» نظام‌های استبدادی به روشنفکران و دانشجویان هستند.
علیرغم ادعاهای طرفداران نظام سلطنتی،  استبداد سلطنتی همانند نظام اسلامی نه تنها مروج مدرنیسم نبود،  بلکه  مدافع معیارهای سنتی و از نظر ایدتولوژیک جزم‌گر بوده است. چرا که مدرنیزم  در رابطه با تفکر انتقادی و نقد قدرت، از جمله قدرت مطلقه کلیسا و پادشاهان و در ارتباط و در ادامه دوران روشنگری شکل گرفت. مدرنیزم را در مرحله اول باید در شیوه تفکر و روابط اجتماعی و ساختارهای سیاسی مدرن از جمله سازمان‌های متنوع مدنی، آزادی عقیده و آزادی نقد، نفی شخصیت پرستی و رشد فرهنگ چند صدایی در جامعه جستجو کرد. و نه صرفا در تقلید و مصرف گرایی اجناس غربی.  نظامی که قدرت مطلقه پادشاهش را موهبتی الهی می‌داند که از طرف خدا به مردم تفویض شده! نظامی که مبلغ تک صدایی و نفی تفکر انتقادی است و در سانسور عقاید و کتاب  دستگاهی عریض و طویل راه می‌اندازد چگونه میتواند نظامی مدرن باشد؟ آیا اینکه در آستانه‌های رسیدن به «دروازه‌های  تمدن بزرگ»  و بعد از 50 سال سلطنت  پهلوی  اقشار قابل توجهی از مردم عکس آقا را در ماه دیدند  دلیلی بر سطحی بودن درک از مدرنیزم و پوچی ادعای  مدرنیته در نظام سلطنتی نیست؟  چگونه بعد از 50 سال سلطنت و مدرنیزم پبش از 50 درصد از جمعیت کشور بی سواد باقی می‌مانند؟
 8. سیاست خارجی بر ضد منافع ملی:
نظام های استبدادی پایه مردمی ندارند. در نتیجه اگر دست نشانده بیگانگان هم نباشند در روندی برای حفظ خود در برابر ملت حاضر به فروختن و حراج کردن ثروت های ملی و دخالت های بی‌مورد  و گاه بحران‌سازی در جهت  انحراف افکار عمومی می‌شوند. نظام جهل  و جنایت  ولایت فقیه در این مورد سابقه اسفناکی دارد. از کاستن سهم ایران در دریای خرز تا  برباد دادن قراردادهای  نفت و گازی  و یا ناتوانی در توسعه یکی از بزرگترین ثروت های ملی ( توسعه میدان گازی پارس جنوبی) تا حمایت از گروه‌های بنیادگرا و ضد دمکراتیک. سابقه نظام پهلوی نیزشامل بر باد دادن ثروت های نفتی و  بزرگترین خریدهای تسلیحاتی نا متعارف  در جهت منافع شرکت های اسلحه سازی بوده است ( همان کاری که عربستان در حال حاضر انجام میدهد). همچنین فرستادن نیرو به ظفار و… نقش ژاندارمی منطقه برای برای منافع بیگانگان از دیگر دستاوردهای «سیاست مستقل ملی» در زمان محمد رضا پهلوی است. واگذاری بحرین تحت عنوان «رفراندم» از دیگر عملکردهای سوال برانگیز دوران پهلوی است.
9. توسعه  نا همگون مناطق و ستم مضاعف مذهبی ملیتی:
نظامهای استبدادی تمرکزگرا هستند. این نظام‌ها  با دستاویزهای قوم‌گرایی (شونیسم)  و یا ایدلولوژی مذهبی مروج انواع تبعیضات و نابرابری و بی‌عدالتی در حق اقلیت‌ها اقوام  و ملیت‌های ایرانی بوده و هستند. در این نظام‌ها اقوام مختلف از حق تحصیل به زبان مادری خود در کنار یاد گیری زبان پارسی محروم هستند. از این زاویه نیز دو نظام استبدادی پهلوی و اسلامی عملکردی مشابه  دارند. کافیست به فقر و عقب ماندگی  اقتصادی هموطنان‌مان در کردستان، سیستان و بلوچستان و خوزستان و. .. توجه. کنیم تا به عمق  تبعیضات  و بی‌عدالتی این نظام‌ها پی ببریم.  این نظامها با مردم خود بیگانه هستند. معیارهای دمکراتیک در سیاست های آنان جایی ندارد. در نتیجه به جای واگذاری تصميم گيری‌ها ی محلی و استانی به نهادهای انتخابی همان محل در صدد کنترل و سرکوب خواسته  و برخی حقوق ابتدایی این هموطنان‌مان هستند. این نظامها  مانع از رشد موزون مناطق مختلف کشورمان شده و زمينه را برای  تقویت تنش های قومی افزایش می‌دهند.  تفکر استبدادی قادر به درک این واقعیت نیست که تنوع فرهنگی، قومی و زبانی باعث افتخار و همبستگی ملی همه ايرانيان خواهد بود. در مورد نظام جهل و جنایت دامنه تبعیضات مذهبی بخاطر خصوصیات ذهتی عقب مانده  سران نظام ابعادی وحشتناک بخود گرفته و هموطنان مسیحی و سنی و زرتشتی و خصوصا و هموطنان بهایی از ستمی مضاعف در این مورد رنج می‌برند.
 10. استبداد و ترس، سرکوب جنبش های مدنی و بی  ثباتی نظامهای استبدادی :
هر دو نظام اسلامی و سلطنتی با  رشد اعتراضات مدنی دست به کشتار و قتل معترضان و شهروندان  زدند. صد ها و شاید هزاران نفر در اعتراضات عمومی سالهای 56 و 57 بوسیله مزدوران  حکومت نظامی به رگبار بسته شدند.  آمار حداقلی از کشتار معترضین در این دو سال  بیشتر از 3000 نفر بر اساس تخمین‌های محافظه‌کارانه منابع غربی است. نظام  ولایت فقیه نیز در موارد متعدد از ابتدای بقدرت رسیدن  اقدام به کشتار هموطنان ما  در بسیاری از نقاط کشورمان کرده. در این نظام‌ها تعداد دقیق قربانیان وحشی گری‌های نظامیان به‌سختی مشخص می‌شود. برای مثال هنوز آمار دقیقی از تعداد جان‌باخته‌گان در اعتراضات سال 88 در دست نیست!  هیچ نظام دمکراتیک و متمدنی شهروندان بی‌سلاح را بخاطر اعتراضات خیابانی  بصورت گروهی به قتل نمی‌رساند.
 اگرچه ساختن زندان برای مخالفان سیاسی و آزادی خواهان،  استفاده از انواع شکنجه، اعدام  و سرکوب  فیزیکی اعتراضات مدنی از ابزارهای مهم نظامهای استبدادی  برای بقا هستند؛ اما یکی از مهمترین ابزارهای سرکوب در نظام‌های استبدادی استفاده از سلاح ترس است. ترس مفهومی بنیادین و کلیدی در حفظ ساختار قدرت‌های سرکوبگر دارد. این مفهوم فقط  به سرکوب فیزیکی محدود نمی‌شود.
کسانی که در زمان شاه زندگی کرده‌اند بیاد دارند که برخی، حتی در مهمانی‌های خصوصی، هنگام صحبت درباره او از ترس صدای خود را پایین می‌آوردند. معمولا نظام‌های استبدادی سعی در بزرگ نمایی قدرت سرکوب خود نیز دارند. برای مثال ادعا می‌شود که نیروی بسیج 20 میلیونی است، پاسدار احمدی مقدم ادعا میکرد که نظام «جمهوری اسلامی» قادر به کنترل  و بررسی ایمیل  میلیونها کاربر اینترنتی است! در زمان شاه ادعا می‌شد که میلیون‌ها نفر برای ساواک کار می‌کنند! این شایعات، گاه از جانب دستگاه‌های امنیتی پلیسی و گاه از طرف افراد ناآگاه تقویت و پخش می‌گردنند و به نوبه خود به تقویت احساس ترس از نظام یاری می‌رسانند.
اما استفاده از سلاح ترس نیز ابزار قابل اطمینانی در دراز مدت نیست. در این مورد نیز نظام‌های استبدادی در نهایت دچار مشکل می‌شوند. چرا که با تداوم سرکوب و نفی حقوق مدنی و بی عدالتی‌های اجتماعی و اقتصادی زمینه اعتراضات همیشه  وجود داشته و جنبش‌های  اجتماعی شکل می‌گیرند. یکی از خصوصیات پایه‌ای رشد جنبش‌های مدنی ریختن ترس و رشد اعتماد به نفس اقشار گسترده در تلاش‌هایشان برای حق تعیین سرنوشت و مبارزه با نظا م سلطه‌گر است.
نظام‌های استبدادی بخاطر نوع رابطه‌ای که با اکثریت جامعه بوجود می‌آورند. از اساس بی‌ثبات هستند. رابطه‌ای که بر اساس زورگویی و تمامیت‌خواهی عده‌ای معدود  و نقض گسترده حقوق انسانی اقشار گسترده  شکل می‌گیرد. ناتوانی ماهوی این‌گونه نظام‌ها برای حل مشکلات اجتماعی و پاسخگویی به نیازهای  اقشار مختلف در عمل زمینه ساز شرایطی ناپایدار می‌گردد. بی دلیل نیست که عمر این گونه حکومت‌ها  بسیار کوتاه است.
بر این اساس دیگر شباهت بنیادین نظام ولایت مظلقه فقیه با  نظام سلطنتی اجتناب‌ناپذیر بودن سرنگونی این نظام خواهد بود. آینده این گمان را ثابت خواهد کرد.  باشد که ایرانیان  دمکرات  و آزادی خواه بتوانند با داشتن برنامه‌ای شفاف، سازماندهی موثر  و اتحادی قدرتمند گامی جدی در جهت تحول دمکراتیک در کشورمان بردارند.


August 03, 2011

فیروز نجومی و "بوزینه تنان اش

فیروز نجومی و "بوزینه تنان" اش

فیروز نجومی در نوشته خود، (چاپ شده در سایت امروز) به آزادیهای جامعه عربستان و جایگاه زن و اهمیت زیاد باروری و دوره مادر سالاری، هیچ اشاره ای نکرده است. گوئی که از بدو پیدایش "انسان عرب" در " صحرای عربستان"، فقط نظرات جنسی و سکسی و ضد زن وجود داشته، آن نظرات هم در ذات وجود ساکنان آن سرزمین به تغییری ژنتیک تبدیل شده و از طریق توارث به مطهری و فرزندش و دیگر آیتالله های ایرانی و غیر ایرانی هم رسیده است. خیر آقای فیروز نجومی، شما یا از تاریخ بی اطلاعید و یا خود را به نادانی میزنید، که در هردو صورت حقیقت تاریخ را کله پا میکنید. متأسفانه نفوذ افکار عظمت طلبان و سخنانشان چنان قوی است که آقای نجومی نمیداند که قرنها قبل از پیدایش اسلام، در ایران خودمان پس از ایجاد دولت هخامنشی و گسترش یکتا پرستی و پادشاهی، زنان بمنظور تولید فرزند، بردگان جنسی مردان، و از هیچگونه حقوق فردی هم برخوردار نبوده اند. ایشان از دورانهای گذار تاریخی از نظام قبیله ای به دولت طبقاتی و یکتا پرستی، و نیاز آن به برقراری تمام و کمال پدرسالاری، ظاهرا بی اطلاع اند. علت تداوم دین تا زمان کنونی، توسل دولتها به مذهب و در زمان حاضر فقط وفقط نیاز نظام سرمایه داری به انقیاد ذهنی و روانی جامعه است. حفظ ارتش ذخیره نیروی کار و پائین نگهداشتن دستمزدها بمنظور کسب ارزش اظافی تولید شده توسط کارگران، شاهرگ حیات سرمایه داریست. و نظام سرمایه داری برای حفظ آن به هر کاری از جمله تبلیغ ادیان هم متوسل میشود. سرمایه داری از شرکای بسیار با نفوذش مانند، واتیکان، طالبان، شیوخ عرب، کلیسای آمریکای جنوبی و آفریقا تا اخوان المسلمین، آیتالله های ایرانی و پاکستانی، مفتی های مصری، دالای لاما و هندوها و همه و همه مذاهب حمایت میکند. آیا ضد زن بودن فقط از عربستان آمده است؟ لطفا، تاریخ را به غلط تعرف نکنید.

احمد پرتوی

7 مرداد 90

تلخی شنیدن واقعیت،

تلخی شنیدن واقعیت، اولین گام برای شناخت حقیقیت است.

به بهانه انتشار کتاب " بازیگران عصر تمدن، کوروش، محمد و چنگیز" نوشته سیامک ستوده

توهم زدائی و مبارزه با خرافات یک ضرورت همیشگی است. سیامک ستوده در کتاب تازه خود چگونگی ایجاد دولتهای هخامنشی، اسلامی و مغول و فرایند تاریخی شکل گیری آنها و نقش کوروش، محمد و چنگیز را توضیح میدهد. ستوده در این کتاب بر خلاف داستان پردازیهای پوچ و خیال بافیهای شاه ا للهی ها و اسلامیست های وطنی به ذکر وقایع تاریخی و دلایل وقوع آنها میپردازد. او قهرمان سازیهای بی اساس و دروغگویهای جعل کنندگان تاریخ را برملا و نیرگهای آنان را افشا میکند.

رسانه های فارسی زبان خارجی و ایرانی همواره بگونه ای از تاریخ ایران باستان صحبت میکنند که اگر ندانی چه مصیبت هائی صورت گرفته است، گذشته ای طلائی را در ذهن شنونده ها و بیننده های خود به تصویر میکشند. این رسانه ها فقط کشور گشائیها و جنگجوئیهای پادشاهان و فرماندهان جنگ طلب و متجاوز به حقوق انسانی را بمثابه کارهای قهرمانی و ملاک موفقیت و پیروزی ملتها جا زده و نیتجه اش را برقراری رفاه و آسایش موهوم عموم مردم کشور اعلام میکنند.رسانه های فارسی زبان گفته ها و نوشته های شمشیر بدستان و ادمکشان تاریخ را ملاک ارزیابی و سنجش حقانیت گفته های خود قرار داده و از هر گونه نقد مستند تاریخی و ثبت شده دوری میکنند.

کتاب ستوده شامل 10 فصل و 61 بخش و سه پیوست بنامهای، "فجایع شاهان ایرانی"، "نظام ساسانی، نمونه دیگری از نظامهای سرکوبگر باستان"، و "زن در زمان ساسانی" میباشد. در هرکدام از بخشها با استناد به آثار تاریخی باقیمانده،- نوشته ها و سفرنامه ها، تحقیقات مستند تاریخی - عمل و سیاستها، جنگها، شکست و پیروزیهای حاکمان، و شرایط زندگی مردم آمده است. یکی از مطالب جالبی که ستوده به آن اشاره میکند چگونگی طرح دروغ بزرگ "منشور آزادی بشر کورش" در سازمان ملل است. اگر چه بنا بر نوشته ستوده، طرح کاذب منشور آزادی کوروش در سازمان ملل قبلا در روزنامه ی المانی .اشپیگل منتشر شده ولی هیچیک از رسانه های فارسی زبان در مورد آن صحبت نمیکنند (صفحه 61).

کسی که در 14 اکتبر1971 یک کپی از لوح کوروش را همزمان با برگزاری جشنهای 2500 ساله شاهنشاهی به سازمان ملل برد آنقدر بدنام است که هیچ جا نامی از آن برده نمیشود. و حتی گفته نمیشود که این کپی در چه تاریخی بعنوان هدیه به سازمان ملل برده شده است. تا تبلیغ برتری آریائیها با هدف تحمیق جامعه توسط شاه مخلوع و دست بدامان شدن وی به نوشته یک جنایت کار بزرگ تاریخ مبادا بر ملا شود. این رسانه ها نمیگویند که حامل کپی لوح، کسی بغیر از اشرف خواهر دوقلوی شاه نبوده است. زیرا اشرف پهلوی بقدری در دنیا بد نام است و مردم ایران از او نفرت دارند، که هنوز هم از طرف رسانه های فارسی زبان هیچ خبری از او منتشر نمیشود. این مطلب مرا به یاد نکته دیگری انداخت و آن اینکه ملی گرایان و طرفداران سلطنت شایعه ای ساخته بودند مبنی بر اینکه شعر سعدی، "بنی آدم اعضای یکدیگرند......" بر سر در سازمان ملل نوشته یا حک شده است. در زمان شاه خیلی در مورد آن گفتگو و تبلیغ می شد. ولی در سالهای 78 و 79 در زمان ریاست جمهوری خاتمی، موقعی که ظریف رئیس هیئت نمایندگی ایران در سازمان ملل بود، معلوم شد که چنین نوشته ای در هیچ یک از ساختمانها ویا سردر های سازمان ملل نیست. در آن زمان یک قطعه فرش ایرانی همراه با تابلوی این شعراز طرف دولت جمهوری اسلامی به سازمان ملل هدیه شد. تابلوی حاوی شعر، به دیوار یکی از سالنهای عمومی سازمان ملل نصب و فرش هم در همان اطاق پهن شد. این کار جمهوری اسلامی شبیه نوشته لوح کوروش است که عظمت طلبان برای آن ادعای ارزش حقوق بشری میکنند. آیا میتوان نتیجه گیری کرد چون جمهوری اسلامی ادعای پیروی از شعر سعدی را میکند، نشان دهنده انسان دوست بودن آن دولت است؟ آیا ادعای کوروش در مورد آزادی که درلوح امده نشان دهنده حقیقت حکومت اوست؟

این بزرگ سازیها از گذشته بدون اشاره به سرکوب، جنگ، کشتار و قتل عام هائی که صورت گرفته، ساخته و پرداخته میشوند. چگونگی ارتباط این تبلیغات جعلی با شرایط امروز، ما را بر ان میدارد که بیندشیم چه چیزی عاید صاحبان این رسانه ها در ارتباط با عموم مردم میکند. بسیار سؤال برانگیز است و نیاز به بررسی دارد. قالب کردن پادشاهان جنایتکاری همچون خسرو پرویز به هنر دوستی و عاطفی بودن، انوشیروان به عدل و داد، کورش حامی حقوق بشر، محمد و ابوبکر و علی (از نظر مسلمانان) به مساوات طلبی و رأفت و داریوش به کشور گشائی، از سوی رسانه ها بدون ذکر وقایع مستند تاریخی، رابطه بسیار تنگاتنگی با شرایط کنونی زندگی ما دارد.

این واژگون نمایی، جعل و دروغگوئیها، در مورد وقایع تاریخی فقط برای پاسخگوئی به نیاز حاکمیت سرمایه داری میباشد. تا جائی که گمراه کردن و فریب جامعه، پیشه دائمی گروهی از نویسندگان و سخنوران رسانه های حامی دیکتاتوری و استثمار دول سرمایه داری شده است. وقتی میتوان برای مشکلی راه حل یافت، که در مورد آن صحبت کرد و چگونگی پیدایش آنرا بررسی و راه حلهای ممکن را سنجید و در صورت امکان با آزمایش و تجربه، راه های زوال یا از بین بردن آنرا یافت. در مورد مسائلی که اکنون گریبان جامعه ایران را گرفته و بسیاری از خانواده ها با بیکاری و فقر و گرانی مواد غذائی روبرو هستند وهمچنین روزانه با تعطیلی کارخانه ها و عدم پرداخت دستمزد کارگران روبرو هستیم، سلطنت طلبان و جمعی از اصلاح طلبان به طرح واژگونه تاریخ علاقه مند شده اند. و همه جا تبلیغ میکنند که گویا این یا آن فرد (همچون پادشاهان و جنگجویان) در تاریخ با قدرتی پنهانی (خدا، الله، هورامزدا و یا مردوک) و فقط با تکیه به توانائیهای فردی توانسته برای ما عظمت و شکوه بیاورند و یا با حمله خود، ایران را غارت و چپاول و مردم را قتل عام کرده (مانند محمد و چنگیز و هولاکو) و اکنون هم اگر خامنه ای و باند اسلامی او از ایران بروند و حکومت سرنگون شود زیر سایه رهبران ( مانند رضا پهلوی، کروبی-موسوی و امثالهم) میتوانیم به رفاه و آسایش برسیم! و استناد آنها به جعل شکوه آمیز گذشته و رواج ناسونالیسم ایرانی تا آن حد که باید جان را فدای میهن و خاک آن کرد، پیش میرود. همان میهنی که شاهانش و قداره کشان و جنایتکاران و برپاکنندگان ساواک و شکنجه و اعدام موقع فرار چنگی از خاکش را همراه با ملیاردها دلار ثروت مردم برداشتند و از کشور گریختند.

رسانه های رادیو تلویزیونی بجای اینکه در مورد مشکلات و چگونگی دخالت عموم مردم در تصمیم گیریها و کنترل و اداره جامعه برای رسیدن به زندگی بهتر و رفاه و بحث در مورد ضرورت ایجاد نهادهای اجتماعی که سازمان دولتی دیکتاتوری سرمایه را واژگون نماید، به انتشار دروغها و تبلیغ ملی گرائی و برانگیختن احساست ناسیونالیستی می پردازند. تجربه بشری بارها غلط بودن و ضد انسانی بودن افکار ناسیونالیستی را آزموده و نمونه آخرین آن کشتار جوانان در نروژ توسط آندرس بهرینگ بریویک در تاریخ 22 جولای 2011 میباشد. هدف عظمت طلبان مختلف، مانند گروه های سلطنت طلب و اصلاح طلبان چیزی جز حفظ شرایط استثماری موجود با پائین نگهداشتن سطح معیشت جامعه و کسب ارزش اضافی تولید شده کارگران و تداوم خرید و فروش نیروی کار انسانها نیست.

برداشت وارونه از تاریخ، به شرایط اجتماعی اقتصادی تغییرات سیاسی و اجتماعی کاری ندارد و ملاک ارزیابیش فقط حرکات و گفته های فلان جنگجو و پادشاه است. سطحی نگرها به تاریخ، اینکه چرا فقط کوروش، محمد و یا چنگیز که هر یک در دوره خود یکی از افرادی بودند که توانستند به کشورگشائی برسند. و چرا به دهها و شاید تعداد بیشتری از افرادی چه بسا جنگجو تر که نتوانستند موفقیت چشمگیری کسب کنند، کاری ندارند. آنان دنبال قهرمانان افسانه ای خود هستند و نه پاسخگوئی به چرائی تاریخ.

آنچه که ستوده در کتاب خود بدرستی روی آن تأکید می ورزد، ضرورت گذار از نظام قبیله ای به نظام تمدن و ایجاد دولت طبقاتی در سه دوره مختلف از نظر زمانی است. دوران گذار از نظام قبیله ای به نظام تمدن، با ایجاد دولت طبقاتی در نتیجه ی اتحاد قبیله ها و پذیرش یکتا پرستی و رهبری یگانه و تبعیت از رهبر که عنوان پادشاه، پیامبر و یا امپراتور را دارد، به پایان میرسد. هر سه نفر کوروش، محمد و چنگیز قبل از هر چیز با جنگهای متوالی بر قبایل کوچکتر -از طرفداران و قبیله خود- غلبه یافته و بتدریج با قدرت یابی به جنگ قبایل بزرگتر اقدام کردند. اینکه هر یک از آنها بنا به گفته خودشان بر گزیده خدایان یکتا پرستان زمان خود بوده اند و دارای مأموریتی غیر زمینی هستند، تبلیغاتی برای فریب مردم ناآگاه بوده و بس. ضرورت طی شدن دوران گذار از نظام قبیله ای به دولت، محرک و بوجود آورنده اتحاد بین قبایل ماد و پارس(پس از حداقل سه جنگ و شکست مادها در آخرین جنگ) در ایران و اتحاد قبایل عرب(با جنگهای پی درپی محمد و کشتار مخالفینش) و تشکیل دولت اسلامی در عربستان و تشکیل دولت مغول(با حمله به قبایل کوچکتر و حتی محو فیزیکی قبایل مخالف سر سخت) زمان چنگیز میشود.

ستوده توضیح میدهد که چگونه تغییرات ناگهانی شرایط آب و هوائی، اتحادهای بین سران قبایل، عادت به پراکندگی قبایل مختلف و عادت به جداسازیهای اولیه ای قبیله ای ونارضایتی از ظلم وستم دولتهای ایجاد شده و عوامل غیر قابل پیش بینی، سرعت فرآیند گذار به دوران تمدن، یعنی ایجاد دولت طبقاتی را برای قبایل عقب مانده از نظام تمدن، تحت تأثیر قرار میداد. اتحاد های قبیله ای همواره با جنگ و خونریزی و دربدری شکست خوردگان و گاهی قتل عام مقاومت کنندگان در برابر نیروهای مهاجم همراه بوده است. آنچه که رسانه های فارسی از آن نام نمیبرند روش همانند این فاتحان تاریخ، برای تشکیل دولت خود، یعنی تجاوز و تسخیر و غارت و کشتار مخالفانشان میباشد. حمله ها و جنگهای کوروش و پادشاهان ایرانی به دیگر کشورها برای شکست خوردگان همان نتایجی را ببار آورد که حمله مغول و یا اعراب به ایران ببار آورد.

غارت ثروت و دسترنج مردم، چپاول ذخائر پادشاهان زورگوی قبلی، به اسارت و بردگی گرفتن ملل شکت خورده و برقراری مالیتهای سنگین، از عام ترین نتایج هر حمله ای بود.

ارتباط بین دوران گذاراز نظام قبیله ای به تمدن، با یکتا پرستی و حفظ و توسعه روابط پدر سالاری و ضرورت وجود آن برای غلبه دیکتاتوری فردی بر جامعه از سوی طبقه حاکمه در کتاب ستوده خوب توضیح داده شده است. پایمالی آزادی زنان و تحت انقیاد درآمدن زنان توسط مردان و برخورد پادشاهان و طبقه حاکمه با هرگونه آزادی زن به اقتضای نیاز تاریخی دیکتاتوری فردی، از مواردی میباشد که کتاب با استناد به مدارک تاریخی، دروغهای عظمت طلبان را افشا میکند.

لوح باقی مانده از تسخیر بابل با تبلیغات و دروغ سازیهای سلطنت طلبان به یکی از منابع اصلی نادانان و ریاکاران حقوق بشری نظام سرمایداری تبدیل شده است. در ادامه به مطالب کتاب ستوده در مورد منشور کوروش و مطلب آن وافشأ دروغ پردازیها ی که در مورد "منشور" شده است میپردازم.

احمد پرتوی

5 مرداد نود

July 21, 2011

من گرمم است

من گرمم است

من مدل نیستم. من مانکن نیستم. فاحشه و تحریک کننده هم نیستم. من گرمم است برادر می‌فهمی؟ گرمم است. من فقط گرمم است برادر! امروز کم مانده بود از گرمای وسط ظهر، که داشتم برای خودم، مردم، برای دولت، برای کشور عزیزمان، از یک محل کار به یک محل کار دیگر می‌رفتم، کم مانده بود از گرمای وسط ظهرش گریه کنم. می دانم این تازه اول گرماست وای به خرما پزان تابستان و تموز گرمم بود و به خودم که نگاه می‌کردم دلم به هم می‌خورد. می‌خواستم مقنعه و مانتو مشکی بلندم را در بیاورم. فقط گرمم بود همین. من مدل نیستم. من مانکن نیستم. فاحشه و تحریک کننده هم نیستم. من فقط گرمم است برادر می‌فهمی؟ گرمم است. می‌خواهم این گرما را توی صورتت بالا بیاورم. می‌خواهم این مقنعه را که با سیلی نگاهت و لحن کثبفت گفتی “بکش جلو ” دور گردنت بیندازم و بگویم یک روز تمام این را سرت کن، بعد با همان خفه‌ات کنم. همین. خفه‌ات کنم؛ می‌دانی چرا؟ برای اینکه آنقدر به من گفتی من کثیف و پلیدم، من عامل فسادم، من چنین و چنانم که اصلا خودم را دوست ندارم من انگار احساس می‌کنم باید خیلی قشنگ و عروسک باشم. من باید دل هر مردی را از دور ببرم. من باید بوی تحریک آمیز، راه رفتن و حرف زدن پر عشوه داشته باشم. من باید دماغم را عمل کنم. فکٌم را هم، چون اندکی به قشنگی آن عروسکی که تو می‌گویی نیست. من باید هیکل جنیفر لوپز را داشته باشم ولی برایش ورزش نکنم. چون بد است. دختر که نمی‌دود. دختر که کوه نمی‌رود. دختر که دوچرخه سواری . پس رژیم می‌گیرم. چاره ندارم. رژیم طولانی و سخت. رژیم بیماری. رژیم اعتماد به نفس پس خودم را از خوردن هم محروم می‌کنم. مثل همه‌ی لذتهای دیگری که ندارم. باید خوشگل به نظر برسم. همین. زن در نظر من، در نظر جامعه من، در نظر مردان من، در نظر زنان من یعنی همین. من اصلا خودم را دوست ندارم چون من می خواهم کار کنم. موقع کار کردن نمی‌رسم و نمی‌توانم آرایش کنم یا حتی موهایم را شانه کنم. من وقتی وقتم را به درس و کار و تحقیق می‌گذرانم نمی‌توانم روی لحن صدایم کار کنم. نمی‌توانم ناخنهایم را دائم پدیکور کنم. نمی‌رسم همیشه دلبر باشم. من میان یک پارادوکس عمیق، بین آینه و تصوُر، گیر کرده‌ام. دست و پا می‌زنم. ولی من باید زیبا به نظر برسم برادر. و تو تا کی می‌خواهی نان هیزی‌ات را بخوری؟ تا کی می‌خواهی توی چشم من و مادرم، یا به پاهای خواهرت نگاه کنی و شب هم با دخترت سر سفره بنشینی و نان همین هیزی‌ها را در گلویش فرو کنی.